فوت عموی مامان
9 خرداد ماه ساعت 7 و نیم صبح بود که خبردار شدیم عمو فریبرز که عموی سوم مامان میشه و تقریبا یک سالی بود که از بیماری رنج میبرد به رحمت خدا رفته ، که خدایش ببخشد و بیامرزدش و این شد که بابا که روز بعدش 2 تا امتحان داشت فقط ما رو رسوند و خودش برگشت و ما هم بنا به دلایلی که در پست بعدی به زبان خود مامانم نوشته میشه نبودیم و مامان اصلا حوصله وبلاگ و این حرفا رو نداشت کارهایی که حتی مرگ عمو رو هم از یاد مامان برد یه پست هم که نیمه تموم قبل از رفتنمون مامان نوشته بود و همون روزی که خبر فوت عمو رو فهمید قرار بود تکمیلش کنه اما نشد هست که ایشالا به زودی حال مامانم خوب شه و بتونه اون رو هم برام تکمیل کنه &nbs...